...هی...

Hey

باز هم شلوغی آسمان شب

و احساسی که در پناه سایه ماه و در آغوش سیاهی شب

بی قراری می کند

باز هم چشمهای خیسم

آتش سرد شب...

باز هم تصویر شبگرد تنهایی که سالهاست احساسم را بازیچه شب میکند

باز هم تلالو مهتاب از پشت پنجره

اشک هایی را به من هدیه میدهد که خاطرات با تو بودنم را زنده میکند

باز هم...

تصویرت همچون نت هایی دلم را نوازش می دهد

که تا آنها را ننوازم آرام نمیگیرم

اما..............

افسوس که سیم های ساز هم

سروده هایم را همراهی نمیکنند

باز هم نوشته های دیوار اتاقم احساس فانوس اشکم را به سخره میگیرند

کاش احساسم را می خواندی.....

و پرتوهای نگاهم را میدیدی که چگونه با صدای نگاهم فریادت میزنم

دیگر نمیدانم شاید آخرین خاطرات شبانه من

در پیچ و خم جاده ای گمنام باقی بماند

اما من میدانم

 با سبک بالی لحظه ها میتوان ره به شهر آرزوها برد...

xz

خيالتـــان راحت !

جايي همين نزديكيهــــا

به سفـــــر رفته ام ،

خوب ميشود گـــــاهي

از زندگي هم مرخصي گرفت ؛

گاهي آنقدر مردم اينجـــا تازيانه ات مي زنند ،

كه بهتر است خودت را به مرگ بزني ؛

بروي و كنار آنهــــا كه خوابيده اند آرام ،

خودت را به خــــواب بزني ؛

گاهي آغوش خـــاك چقدر مي چسبد !!

نه قرار است روزي تو را از آغوشش پس بزند !

نه ســــرد است ...

نه گنــــاه !!!

خيالتـــــان راحت !

به سفر مي روم چنـــــدي ،

ديگر وقتي دلتنگم ،

مهمـــــان سرزده مزاحم نيستم !!

ديگر وقتي دلم بگيرد ،

به آغوش خاك مي برم پناه ،

نه پس مي زند روزي ،

نه سرد مي شود ،

نه گناه !!!

غم دل.......

گفتی از ناله شبگیر کسی در قفسی
بنویسم سخنی !
هر نفسی،
باز بسی.
گفتی از چهره ماتم زده غم بنویس!
گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس!
گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو
که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام!
شب ام از غم ،غم ام از تو و تو گفتی بنویس؛
"غم ازین غم، که ندارد ثمری هر سخنی
و ازین غم بسیار،
که نخواندست کسی از ورقی! "
گفتی از آنچه تو داری بنویس!
گفتی از آنچه تو خواهی بنویس!
گفتی از آنچه تو دانی بنویس!
گفتم از غم بنویسم که چرا،
کاینچنین موج خموشی به تن آزرده مرا؟
گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو
غم من آنچه تو می پنداری
نیست در خاطره ام.
هرگز نیست،
آنچه در آینه چشم تو معنا شده است!
غم من راز خموش صدف دیده توست
که ندارد پرو بالی و نداند گذری.
غم من شعله سوزان دل خسته توست.
تو که در دیده صیاد به دام افتادی!
چه بخواهی
چه نخواهی
تو بدان
بال و پری نیست که پرواز کنی!
غم من خواهش پرواز تو بود!!!
 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نظر یادتون نره

 

نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

 

من ازچشــ ــ ـمان خود آموختم رسم محبت را      

که هرعضوی به درد آیدبه جایش دیده میگرید

 

 

درآغوش خودم هستم ...

من خودم را آغوش گرفته ام اما...

نه چندان با لطافت !!

نه چندان با محبت!!!

اما وفا دار ِ وفادار !!!

 

 

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

*حوا بودن تاوان سختی است*

 

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

شکستنی رفع بلاست...اما باور نمیکند دلم...

 

 

دخــــــترک !!!

 

دخترک بی سر رسید،رسید.

 

یا تو یا هیچکس شـــاید تنــها دروغی است که هر کس لااقل یک بار در

 

عمرش ساده آن را گفته است.

 

عدالت نیست امــا مینویسم تا تسلیم شوی از بس بزرگت کردم کوچک شدم

 

 ،نه کسی مرا رساند و نه من کسی را رساندم

 

شاید دلیلش این بود که از بچگی کسی تقلب یادم نداده بود ،کسی میگفت

 

آن ها که تقلب بلدند بیشتر میتوانند به هم برسانند در کودکی درسها را و اگر

 

 در بزرگیشان بزرگ باشند آدم ها را .

 

امــا مـــن هنـــوز بلاتکلیف ام مثل سیم ((ر)) در گیتار!!

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 

بهانه

گفتی که به احترام دل باران باش

 

باران شدم و به روی گل بارید م

 

گفتی که ببوس روی نیلوفر را

 

از عشق تو گونه های او بوسیدم

 

گفتی که ستاره شو دلی روشن کن

 

من همچو گل ستاره ها تابیدم

 

گفتی که برای باغ دل پیچک باش

 

بر یاسمن نگاه تو پیچیدم

 

گفتی که برای لحظه ای دریا شو

 

دریا شدم و ترا به ساحل دیدم

 

گفتی که یا و لحظه ای مجنون باش

 

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

 

گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

 

گل دادم و با ترنمت روییدم

 

گفتی که بیا و از وفایت بگذر

 

از لهجه بی وفاییت رنجیدم

 

گفتم که بهانه ات برایم کافیست

 

معنای لطیف عشق را فهمیدم!!!

 

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

 

 

خدا کند

دلی کنار پنجره نشسته   زار میزند

و خواب دیده ام شبی مرا کنارمیزند

غروبها که میشود خیال چشمهای تو

تورا دوباره در دل شکسته جارمیزند

یکه نــــگاه میکند یکی گــناه می کند

یکی  سکوت میکند یکی هوار میزند

و عشق درد مشترک میان ماست باهمه

کسی که شعر گفته یا کسی که تار میزند

درست مثل بازی گذشته های شاعری

که جای سنگ و گل به دوستش انار میزند

خداکند به وعده اش وفا کند که گفته بود

شبی مرا به جرم عشق خویش دار میزند

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 دیدی اونم رفت..

این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می

 خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با

 خود جدال نکنم ...

من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ،

 عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها

و نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم

و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه اغاز کردم و تو... چه بی رحمانه اولین

تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی ...

تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیت فروختی ،  اولین مهمان

 تنهایی هایم بودی...


روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث

رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود ... دلم گرفته بود...

زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم... به تو تکیه

 کردم...


هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی

کردم ...


دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم اما لیاقتش را

 نداشتم....

مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...من

 تک و تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود...

 تحمل کردم ... هیچ نگفتم چون زندگی به من اموخته بود صبورانه باید

جنگید ...

به من اموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید

زندگی کرد...


اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز مشتی هیچ

چیز دیگری نبود...


و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم...

با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم...

هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش

 به هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد  دارند و با

 هیچ می میرند!

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com              بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 

چه سلامی ؟چه نگاهی؟وقتی شانه هایت مدتهاست به علامت نمی دانم

بالاست و انگار حالا حالا ها هم خیال پایین آمدن ندارد.

چه تابستانی ؟وقتی یک عالمه از برگ ها هنوز پایین نیامده به خاطرش

خودکشی کردند.

چه گرمایی ؟ وقتی مه آه من یخ دستانت را حتی تکان هم نمی دهد.

چه بهانه ای؟ وقتی تمام بهانه ها را گرفته ای و دیگر گرفتنش از نگرفتنش

 برایت سخت تر است.

چه حرفی؟ وقتی تمام حرفها را زده تصمیم رفتنت را روی دیوار هر پس

کوچه ای نوشتی و من فقط خواندم.

چه سیبی؟ وقتی سرخ را زیر سوال کم رنگ ماندن و نماندنت کشتی.

چه تولدی؟وقتی تمام شمع های دنیا را زیر دین ناز سوسوی چشمانت

سوزاندی؟

چه بخششی؟ وقتی دیگر چیزی،حتی لحظه ای درنگ نیست که کسی به

 تو هدیه نکرده باشد.

چه دوست داشتنی؟وقتی به تعداد حروف  دوست داشتن هم دوستم

نداری.

چه نامه ای؟ وقتی نخوانده تک تکشان را مثل سبزه های هفت سین سنت

 هایمان به آب روان میسپاری شاید آن سوی رود نمی دانم کجا، کسی با

خواندن خطی از آن به زندگی باز گردد.

دریغ از یک شب بارانی ،دریغ از بارانی که یک شب مهتاب بیایید ومحض

خاطر صورتی بودن چند دانه شمعدانی قلمه زده گلدان معصوم آن خانه دور

 اما قشنگ،نخستین حرف نمیدانم تورا برای همیشه بدزدد و نه بر آب روان

بلکه ای بار به خاک بسپارد. این دفعه جوری نوشتم که ندانیخط کیست و

آنوقت که تمامش را خواندی یکبار هم کارتو مثل کار ما ار کار گذشته

باشد.  

کسی که هر روز بیش تر از دیروز دوستت دارد.

 

                            بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

 

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

 

 عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

تقصیر او نبود...

آمد سلام گفـــت و به چشمم نگاه کـــــــرد

یعنی بـــــــه خاطر هیجانش گناه کــــــــرد

تاآن زمان تـــــمام خــیالم سپــــید بـــــــــود

او آمــــــــد و تمام دلم را ســیاه کــــــــــــرد

تنهـــــــا دلیل عشق من و او نــگاه بــــــــود

با ایــــــن فریب قلب مرا سر به راه کــــــرد

راهـــــی برای رد شدن از این مسیر نیســت

 تقصیر او نــــــــــــبود، دلـــــــــــم اشتباه کرد

 

 بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com

بـــه فــکر نـــــوازش دستـهای منــــــــی؟

 

بـــی آنــکه بــــدانـــــــــــی :

 

دلــــــــــــم تنـــــــــــها مـــانــــــــده،

 

دســـــــت هــــــــــــــــایم کــه دو تـــــــــــــایـــــــــنــد!

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

اما یارگاریام...

تو دیگه دوسم نداری خستـــــــگی بهونته

طفلکی دلم که هر چی می رونیش دیونته

یادته نوشته بـــودم تـــــو تموم نامـــه هام

خوش بحال بند اون کیفی که روی شونته

حالامن دارم میرم باغصه هام یه جای دور

امـــــــــــا یاد گاریام همیــــشه توی خونته

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com

 

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

 

 

مرا در خیالت نقاشی کن؛

و نشانم بده حقیقت همیشه دیدنی نیست،

گاهی هم دست‌خوش با تو بودن می‌شود.

و به‌خاطر بسپار که پائیز آرزوها ماندنی نخواهد بود...

کیمیای وجودت را به لبخندی همیشگی آغشته کن تا سحرگاهان

جان تازه گیرند.

پس بخند...بخند تا دنیا را نقاشی کنم با خیال با تو ماندن و از تو

گفتن...

و چه زیباست آرزوی رهایی برای پرنده‌ی محصور...

مرا یارای تماشای اشکهایت نیست؛بخند...

بخند و به ابدیت فکرکن...آن‌گاه که تمام کائنات دست‌به‌‌دست هم

میدهند تا دستان تو را به دستان من رسانند.

و گل از نو شکفت...

آری...خاک موسیقی احساس مرا از تو شنفت...

و تو خندیدی...و من دلخوش از شادی تو به آسمان پر کشیدم...

و چه زیباست وقتی به آسمان می‌نگری در اعماق شب...و آن‌زمان

که نگاه‌هامان به تلاقی ماه‌

نیمه‌شب درمی‌آید...و من از شادی تو شاد شدم...

 

عبور از جاده عشق

 

هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است...

مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.

وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني

راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟....

مثل همه فلاني ها...؟


 

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

 

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |

 یادته...

یادته یه روز بهم گفتی هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه

 

نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده... گفتم :اگه بارون نیامد چی ؟ گفتی اگه

 چشمای تو بباره آسمون گریش میگیره... گفتم: یه خواهش دارم وقتی

 آسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار ... گفتی:به چشم ... حالا من

دارم گریه میکنم و آسمون نمیباره ... توهم اون دور دورا ایستادی به من

میخندی...!

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

دیدی آخرش ...

دیدی آخرش منو گذاشت و رفت

از زمین قلبمو برنداشت و رفت

دیدی آخرش منو دیوونه کرد

واسه رفتن همینو بهونه کرد

دیدی اون وعده هایی که رنگی بود

تمومش فقط واسه قشنگی بود

دیدی اونی که دلمو بهش دادم

رفت و از چشمای نازش افتادم

دیدی اونی که میگفت مال منه

دم آخر نیومد سر بزنه

دیدی خط زد اسممو از دفترش

رفت و اسفند نزدم دور سرش

دیدی اون نخواست برم به بدرقش

دیدی که باختم توی مسابقش

دیدی مهربونیا رو زد کنار

رفت و چشمامو گذاشت تو انتظار

دیدی رفت و گذاشت به پای سرنوشت

گفت شاید ببینمت توی بهشت

دیدی بی خبر گذاشت ورفت سفر

گفت بذار بمونه چشم اون بدر

دیدی افتاد اسم من سر زبون

همشون گفتن به اون نامهربون

دیدی که دعا ها مستجاب نشد

آخرم دلش واسم کباب نشد

دیدی لا اقل نزد به پنجره

که بهم خبر بده می خواد بره

دیدی رفت بدون هیچ سروصدا

ولی من سپردمش دست خدا

دیدی بی خدحافظی روونه شد

دل من وقتی شنید دیوونه شد

دیدی قولاشو گذاشت تو چمدون

که دیگه نمونه از اونا نشون

دیدی با دل اینو در میون نذاشت

رفت واز خاطره ها نشون نذاشت

دیدی آخرش منو نظر زدن

تو سر این دل دربه در زدن

دیدی آخرش منو تنها گذاشت

تشنه رو تو حسرت دریا گذاشت

یعنی رفته اونجا آشیان کنه

یا می خواسته منو امتحان کنه

دیدی حتی اون نگفت میره کجا

چه بده رسمای روزگار ما

دیدی خواستمش ولی منو نخواست

اینم از بازیای دنیایی ماست

حالا چند روزیه که بدون اون

چشم من خیره شده به آسمون

امون از عاشقیای چند روزه

که فقط یکی تو شعرش میسوزه

چه کنم خدا پشیمونش کنه

یاکه مثل من پریشونش کنه

رفت و دیگه نمیاد به شهر ما

بهتره بسپرمش دست خدا

 

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

شنیدم می خوای بری باز منو تنها بذاری

هرچی یادو خاطرست پشت دلت جا بذاری

شنیدم گفتی نگاهش واسه چشمام عادیه

هر چیزی حدی داره محبتاش زیادیه

شنیدم یه مدتی می خوای ازم دوری کنی

اینه رسمش که با این دیوونه این جوری کنی

شنیدم همین روزا بازم می خوای بری سفر 

بسلامت!عزیزم اما همینجور بی خبر 

شنیدم خسته شدی از بازیای سرنوشت

نکنه اینبار دیگه بی من می خوای بری بهشت 

شنیدم گفتی که سرنوشتمون دست خداست

اماتو خوب میدونی حسابت از همه جداست

شنیدم گفتی باید برم سراغ زندگیم

حرف تویعنی بسوزم توغم آوارگیم

شنیدم گفتی با اینکه خیلی چیز یادم داده

نمی دونم چی شده از چشم من افتاده

شایدم تموم این شنیدنیها شایعه است

از تو نمی پرسم گفته باشی،فاجعه است

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

 

 

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

نوشته شده در شنبه 12 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:50 توسط Mohamad sadegh| |


Power By: LoxBlog.Com